شالگردن تاریخ

ساخت وبلاگ
سرکوب دانش بنیان چیست؟یکی از بحث های داغ این روزها سواد رسانه ای هست که باعث شده عده ای که سقف استناددهی آنان بحارالانوار است خواهان مدرک معتبر شده اند. نیازی به این مقدمه نیست که آنها با این ترفندها می خواهند به کجا برسند. تضییع حق شهروندان معترض توسط اشرار سازماندهی شده، پدیده ای است که آنقدر روزمره و تمام قد خود را نشان می دهد که نیازی به تفصیل ندارد. آنها می خواهند بگویند تو سواد رسانه‌ای نداری و درست را از غلط تشخیص نمی دهی و بنابراین محکومی. سواد رسانه‌ای یعنی اینکه می‌خواهند شما را بی سواد جلوه دهند و این رمز سرکوب است درست مثل وقتی که شما را به بی دینی متهم می کنند.چند نکته:طرف ضعیف تر معمولاً به نشانه ها اکتفا می کند (چاره ای هم ندارد). یک بچه هم می تواند بفهمد که این طرف قوی است که باید مدرک ارائه دهد. یعنی کسی که اقتدار و اطلاعات دارد باید ثابت کند جنایتی مرتکب نشده نه برعکس. خصوصاً در کشوری که رسانه آزاد ندارد و حتی اگر شما از یک واقعه فیلمبرداری کنید باتوم می خورید...کافی است حقی را مطالبه کنید، کافی است بگویید به نظر می‌رسد چیزی را مخفی می‌کنید. آنها به شما خواهند گفت تو سواد رسانه‌ای نداری و فریب رسانه های بیگانه را خورده ای و به همین دلیل به دلیل نشر اکاذیب مجرم هستی. همانطور که گفته شد طرف ضعیف تر که نسبت به رسانه داخلی بی اعتماد شده مجبور است به روایاتی که در شبکه های مجازی و ماهواره ای دست به دست می‌شود اعتماد کند در غیر این صورت طرف قوی تر امکان هر نوع سو استفاده ای را دارد خاصه اینکه خود را در جبهه حق علیه باطل تصور کند و در این راه هر حرامی را بر خود حلال و هر مغالطه ای را مشروع بداند. باید در نظر داشت گاهی شما حرف حق را از زبان بیگانه ای می شنوید و قرار شالگردن تاریخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شالگردن تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shalgardane-zereshki بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:12

هدف از ارائه این یادداشت، ثبت برخی تجربیات برای مخاطب آینده است که یا شخصاً می خواهد از آن استفاده کند و یا به قصد آسیب شناسی و ریشه یابی نارسایی های دانش و دانشگاه در ایران به آن رجوع خواهد کرد. هیچ غرض و کینه ورزی در کار نیست و به همین دلیل از ذکر نام کامل افراد خودداری می شود تا آبرویی از کسی نرود؛ هرچند این جماعت به قدری بی آبرو هستند که نیاز به این امور نیست. البته تا همین لحظه درباره انتشار این مطالب دودل بودم ولی دیروز خبر خودکشی یک دانشجو باعث شد تردید به دل راه ندهم زیرا من نیز به شرحی که خواهم آورد جداً در فکر خودکشی بودم. درباره این دانشجوی دانشگاه تهران گفته می‌شود که استاد برای ثبت نام یک فرد که هیچ ارتباطی با مقاله ندارد، پافشاری می‌کند اما دانشجو نمی‌پذیرد. دانشجو به استاد می‌گوید اگر از ثبت نام آن شخص خودداری نکند، به خودش آسیب می‌رساند که با ادامه بحث با استاد، متاسفانه این دانشجو اقدام به خودکشی می‌کند. نوشته حاضر اندکی از خشم و احساس آن روزهای من را برملا نمی کند اما قصد دارم کمی درباره آن بنویسم:آغاز یک سقوطروز اولی که رفتم رشته «تاریخ» کلی شوق و ذوق داشتم ولی خیلی نگذشت که همه چیز عوض شد. آن روزها فکر می کردم اساتید تاریخ خیلی آدم های خاصی هستند. اصولاً من از رشته ای دیگر آمده بودم تا در تاریخ، گمشده ام را پیدا کنم. یعنی با یک میل درونی برای کشف حقیقت آمده بودم. اما دیری نپایید که همه آمال و آرزوهایم نقش بر آب شد. مشخصاً می خواهم کمی درباره دانشگاه آزاد واحد شبستر حرف بزنم. تمام اعتبار آن دانشگاه 2 استاد پیشکسوت به نام های دکتر آلیاری و دکتر اصفهانیان بود که در مقطع دکترا تدریس می کردند. دکتر اصفهانیان از انگلستان مدرک داشت. استادیاران جوان تری هم در مقاط شالگردن تاریخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شالگردن تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shalgardane-zereshki بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:12

گاهی فکر می کنم سوفیا ساناندا مادرم هست، روپرت اسپایرا پدرم، اکهارت تله رفیقم، رامانا ماهاراشی معلمم و جف فاستر برادرم.این روزها که خشم من در منتهای خودش قرار دارد مادرم می خواهد به روش های خودش آرامم کند. او خودش یک دختر دلاور ایرانی است و از این رو به من پیام شجاعت می دهد:• انتخابِ ناامیدی و ناراحتی و ضعف،راحت ترین انتخاب ها هستند.• در هر چالشی هستیدبا شهامت و عشق پیش رویدبگذاريد جریان زندگی جاری باشدنترسيدو با شکوه الهی تان حرکت كنيد...برادرم می خندد و تکمله ای به حرف مادرم می زند. همیشه وقتی می بیند مادرم با من گرم گرفته سعی می کند با پرحرفی جلب توجه کند. می گوید:وقتی احساس ناراحتی بر در می‌کوبد، با او بنشین، بدون اینکه سعی کنی از آن فرار کنی یا بی حسش کنی.بدون هیچ انتظاری، بدون هیچ هدفی، بدون جستجوی چیزی.من برای سالها با احساس سوگ خود، با خشم، عصبانیت، ترس، درد، و تنهایی می‌نشستم. در آن لحظات سوزانِ آشفتگی، بدون تلاش برای فرار یا اصلاح کردنِ آن تجربه، بدون هیچ رویا یا امیدی.تا جایی که آرامش در میان آن طوفان پدیدار شد.آن «بودنِ» بدون لرزشِ غیرقابل تعریفِ همیشه حاضر که من هستم و همیشه بوده‌ام.به جای تلاش برای فرار از احساس ناراحتی، اجازه دهیم تا ناراحتی، راز عمیق خودش را آشکار کند.با احساس ناراحتی خود بنشینیم و خواهیم دید که تمام مرزهای بین «من» و «احساس ناراحتی» محو خواهند شد، تا جایی که دیگر اثری از «من با احساس ناراحتی خود می‌نشینم» نیز باقی نمی‌ماند، گویی که هرگز هم نبوده است.تنها آغوشی پر از عشق و بدون لرزش بر جا می‌ماند.با خشم خود می‌نشینیم در جایی که هنوز «من عصبانی هستم» بر آن حک نشده است.با ترس خود می‌نشینیم، پیش از آن که تصویر «من می‌ترسم» نمایان شود.ب شالگردن تاریخ...ادامه مطلب
ما را در سایت شالگردن تاریخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shalgardane-zereshki بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:12